معنی پادشاه ستمگر بابل

حل جدول

پادشاه ستمگر بابل

نمرود


پادشاه بابل

سومو لا ال، سابیوم، آپیل سین، ریم سین یکم، حمورابی، سامسو ایلونا، ابی اشوه، امی دیتانا، امی سادوکا، سامسو دیتانا


پادشاه بزرگ بابل

حمورابی


ششمین پادشاه بابل

حمورابی


ستمگر

ظالم

لغت نامه دهخدا

ستمگر

ستمگر. [س ِ ت َ گ َ] (ص مرکب) ظالم. جابر. (ترجمان القرآن). باغی. (ربنجنی):
نگه کرد گرسیوز اندرگروی
گروی ستمگر بپیچید روی.
فردوسی.
که یزدان ببخشد گناهش مگر
ستمگر نخواندورا دادگر.
فردوسی.
دگر باره با من بجنگ اندر آمد
که بس خوار داری مرا ای ستمگر.
فرخی.
نباشد هیچ بیگانه ستمگر
نباشدهیچ آزاده ستمبر.
(ویس و رامین).
وین ستمگر جهان بشیر بشست
بر بناگوشهات پرّ غراب.
ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ طهران ص 203).
بخواب اندر است ای برادر ستمگر
چه غره شدستی بدان چشم بارش.
ناصرخسرو.
دوش از تو دلی بدرد و غم داشته ام
وز هجر ستمگرت ستم داشته ام.
سوزنی.
از دست روزگار ستمگر بعهد او
زی اهل شهر نخشب خط امان رسید.
سوزنی.
چو خسرو زآن جهانجوی ستمگر
برآرد دست بازآید برین در.
نظامی.
این دلو کرد وآن ستم آورد عاقبت
هم حال دادگر ز ستمگر نکوتر است.
خاقانی.
من همه قصد وصالش میکنم
وآن ستمگر عزم هجران میکند.
سعدی (غزلیات).
پنداشت ستمگر که ستم برما کرد
بر گردن او بماند و از ما بگذشت.
سعدی (گلستان).
سنگین نمیشد اینهمه خواب ستمگران
میشد گر از شکستن دلها صدا بلند.
صائب.


بابل

بابل. [ب ِ] (اِخ) رجوع به بابل قُله سی شود.

واژه پیشنهادی

پادشاه بزرگ بابل

حمورابی


ستمگر

گرداس

زاغ سر

گویش مازندرانی

بابل

باول، رودی در کناره غربی بابل کنونی، نام شهرستان بابل...

فرهنگ معین

ستمگر

(~. گَ) (ص فا.) ظالم.

فرهنگ عمید

ستمگر

ستمکار، ستم‌کننده، ظالم،

فارسی به عربی

ستمگر

شنیع، ظالم، قاسی، مستبد، مضطهد

فرهنگ فارسی هوشیار

ستمگر

جابر، ظالم

معادل ابجد

پادشاه ستمگر بابل

1068

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری